
یادداشت: دکتر محمد جواد شریعت باقری (قاضی بازنشسته دیوانعالی کشور)
1- سالها پیش هرگاه سخن از «تحول» در امور کشوری به میان می آمد با خود می گفتم تحول چیست و اصولا در کجا ضرورت دارد. آیا اصلا تحول از امور ضروری عالم است؟ همه جایی است؟ همه چیزی است؟ چه چیزهایی باید دچار تحول شوند؟ آیا همه کتابها باید از نو نوشته شوند؟ همه ساختمان ها باید از نو ساخته شوند؟ همه ساختار ها باید متحول شوند؟ قانون مدنی جدیدی لازم است؟ قوانین دادرسی باید تغییر کنند؟ علوم انسانی؟ علوم غیر انسانی؟ غیر علوم انسانی؟ بالاخره چه باید کرد؟ (همان «چه باید کرد» معروف). آیا باید اصالت تحولی باشیم؟ اصالت ثباتی باشیم؟ اصالت، اصلا باشیم یا نباشیم؟ یا هیاتی باشیم بریزیم به هم؟ بعد هم بگوییم خدا بزرگ است. بعد از خرابه ها چیزی ساخته می شود؟
2- البته امروز بسیاری از حوزه های لازم التحول در کشور روشن است. یکی از آنها امور قضایی و دادرسی و حقوق عامه و در یک کلام کارکرد اصلی نظام قضایی است که عقلهای متصل و منفصل بر آن اتفاق دارند. تعرض ما هم به این حوزه برای رفع بیکاری و کم انگاشتن ضرورت تحول در بخش های اجرایی و تقنینی نیست بلکه به دلیل صرف عمر و فکر بیشتر در این حوزه و مرتبط بودن با آن است.
3- یکی از مهمترین گامهای ایجاد تحول در قوه قضاییه قطعا برنامه ریزی برای
جذب نیروی انسانی مناسب است.
قوه قضاییه همین اندازه که کارآمد و در حال دادگستری باشد،به حسب طبع، نباید خیلی دستخوش تحولات شود. منتها اگر کار آمدی اش دچار مشکل باشد «تحول برای کارآمد شدن» لازم دارد. این تحول هم نیاز به برنامه و فکر دارد و تغییرات جزیی مشکل کارآمدی را حل نمی کند.
ضمنا باید توجه داشت که نقطه شروع حل مشکلات ، درک آنها در عمق و اذعان به وجود آنهاست. اگر علل و ریشه های مشکلات درک نشود و یا فقط به درمان های تسکینی بسنده شود مشکلات رو به شدت و وخامت میرود.
پس از درک مشکلات باید آدم های حاذق و همفکر پیدا شوند و اجزای مختلف را درمان کنند. اگر آنها در درک درد یا درمان یا فهم مسایل دچار مشکل و کاستی باشند همدیگر را خنثی خواهند کرد و عمر و سرمایه هدر میرود.
دیوان عالی کشور، دیوان عدالت و سازمانهای گوناگون نیاز به درک های راهبردی دارند و با کتاب های کاربردی راهبری نمی شوند.
یک قاضی یا مدیر که سی سال قضاوت یا مدیریت کرده لزوما قاضی یا مدیر خوبی نیست چون ممکن است مجموعه ای از اشتباهات را سی سال تکرار کرده باشد. تازه خیلی اوقات مانع هم هست چون نمیگذارد که کسی دیگر هم کار درست انجام دهد. بعد هم به دلیل انجماد و جزیی نگری با فکرهای تحول ساز و راهبردی مخالف است.